مترجم سايت

کیی این امتحانات تموم میشه که من با خیال راحت بیام به وبلاگم برسم الان یه کم با استرس میام 

وقتی میخوام درس بخونم اولش یه نگاه می کنم ببینم چند صفحه باید بخونم,بعد از اینکه شروع به خوندن کردم هم هر دو دقیقه یه بار صفحاتو ميشمارم ببينم چندتا مونده :)) 

کی تا اخر خوند اشکش در اومد !؟ بگه 

مامان شمام همیشه سینی رو میزاره پشت شیر ظرف شویی؟
یا فقط مامان من اينطوريه؟!?? :| 

مراحل گام به گام توسل برای امتحان...


.

. 

شما یادتون نمیاد بادکنکمون که ميترکيد...هنوز اميد داشتيم... تازه شروع کار بود.. تيکه هاشو برميداشتيم با دهنمون بادکنکاي کوچيکتر درست ميکرديم و ميکشيديم رو دندونمون و از صداي قيژ قيژش کلي کيف ميکرديم :)) با چه چیزای سرگرم میشدیم :| 

دختره نه درس خونده،


نه خوشگله

نه آشپزی بلده

خلاصه بگم صفر صفر ،

ازش میپرسی ازدواج كردی ... ؟؟؟

با اعتماد به نفس میگه هنوز دم به تله ندادم ... !!!

لامصب تو خودت تله ای ...

اعصاب نمی ذارن که ... :| 

قابل توجه دانشجویان:
امتحان وسیله هستش ، نمره دست استاده 

هر وقت بابا یا مامانم میان بالای سر من فقط یه چیز میبینن
من با جدیت تمام توو دسکتاب هستم و دارم رفرش میکنم :))


شمام آره ؟ 

تا حالا شده به کامپیوترتون التماس کنین ؟؟؟
من حتی یه قول هایی هم بهش دادم!! 

مامانم اومده به غذا سر بزنه میگه:

خاک تو سرت کنن تا الان که نپخته بودی الانم که پختی سوختی!!
من :|
جواد خیابانی :| 

با دوست دخترتون پشت تلفن تو مترو مباحث زناشویی راه نندازید ملت شلوار تنگ پوشیدن کیفی چیزی هم همراشون نیست مانع آبروریزی بشه! 

همانا بهشت من،
اون صبحِ جمعه ایه که ، مامانم قابلمه ها رو به هم نکوبه ..!
:| 

از فانتزیای اصلیم اینه که واسه یه سرماخوردگی ساده برم دکتر یهو بگن بیماری لاعلاج داری و فقط ۱ سال زنده میمونی ! منم ۱۱ماه با این راز تو سینم زندگی کنم تا اینکه یه روز که خیلی اطرافیان یا همکلاسیام اذیتم کردن این راز رو فاش کنم و همه تو بهت و حیرت به هم نگاه کنن و زبونشون بند بیاد … منم در همین حین صحنه رو به سمت نور افق ترک کنم و در نور محو بشم و هرچی صدام کنن و دنبالم بیان بهم نرسن و بقیه ی عمرشونو تو حسرت و غم و احساس عذاب زندگی کنن کصـافـطــا !!!
اخیرا هم به این شکل کاملش کردم :
بعد که ۱سال تموم شد به نحو عجیبی زنده بمونم و قیافه و هویتمو عوض کنم برم تو کلاس به عنوان یه شاگرد جدید بشینم که از خارج اومده ؛ بعد عذاب وجدانشونو ببینم حال کنم !
تخیل در حد جنگ ستارگان هندی ! 

ببخشید از 8 صبح تا 10 11 شب معتاد نت حساب میشه??!


:D 

مامان به بقیه: صبح شده پاشو دیگه ^_^
مامان به من: صبح شده بگیر خبر مرگت بخواب دیگه :| 

بچه که بودم یکی از علایقم این بود که برم تو کمد، بالای رختخوابها بخوابم :دی

اصن یه وضی 

ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤه ام ﺩﺍﺷﺖ ﺷﻮﻫﺮﺷﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﭘﯿﺸﯿﻪ ﻣﻦ ..
ﻣﻮﺷﯽ ..
ﺟﻮﺟﻮﯼ ﻣﻦ ...
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ : ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ...
...ﻣﻨﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺘﻢ : ﺣﯿﻮﻭﻭﻥ ﺧﺎﻧﻤﺖ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺍﺭﻩ !!!
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ 6 ﻣﺎﻫﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤه ام ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﻪ !!! 

یک دفعه یادمه اینترنت 3-4 روز قطع بود,
توی اون مدت دوتا کتاب خوندم,
چهارتا فیلم دیدم,
به کارهای عقب افتاده ام رسیدم,
جزوه هام رو تکمیل کردم,
به کلی دوستام زنگ زدم,
اتاقم رو تمیز کردم...
چند ساعت رفتم کتابخونه ,
یک گردش ملس یک روزه‌ای با رفیق رفقا ok کردم,
اگه اینترنت همچنان قطع می موند،‌ من بالاخره باعث افتخار خانواده می شدم....
:|

اصن یه وضی!!!! 

استـــــــــــــرس . . .
اصلاً میدونین استرس یعنی چی؟؟؟
اینکه نشستی تو اتاقت و یهو در اتاق باز بشه و مامانت با جارو برقی بیاد تو اتاق :|

اصن یه وضی 

ما بچه بودیم بهمون میگفتن "تخم جن".


مثل سگ هر روز کتکمون میزدن تا یک گوشه آروم بشینیم.

ولی الان میگن بچه مون "بیش فعاله" باید انرژیش تخلیه بشه!  

وقتی چزوه یه درس رو گیر میاری , احساس میکنی دیگه اون درس رو پاس کردی :)))


شومام آره یا فقط من اینجوریم ؟! 

مثلا الان من باید چیکار کنم


یا چه حرکت انقلابی ای بکنم که منم مثل امام راحل تبعیدم کنن پاریس؟! 

یه بار کلاس اول دبستان


بغل دستیم بهم گفت: مسخره ...

منم گفتم : اسم بابات اصغره ...

اقا این دیگه تا آخر سال گیر داده بود که تو اسم بابای منو از کجا میدونی 

:| 

الان که فک میکنم میبینم من از اولم توهم داشتم :/


اونوقتا که بچه بودم،وقتی تلویزیون برفکی میشد،

میگفتم: واااای!

جنگِ مورچه های سیاه و سفید!!

و مینشستم همینجوری نیگاشون میکردم ..! :( 

یک بار رفتم مشهد زیارت، این قدر پارک آبی و رستوران و مرکز خرید و مراکز تفریحی و پارک و اینا تو مشهد ساخته بودند آخرش داشت یادم میرفت برم حرم زیارت 

اونقدی که دخترا منتظر زمستونن ؛


تا هوا سرد بشه و بوت بپوشن

.

.

.

.

مسلمین منتظر ظهور امام زمان نیستن... والا بغرعــآآآن 

صبح رفتم سری تیغ ژیلت فیوژن بخرم؛


فروشنده گفت: بسته چهار تاییش 50 هزار تومن....!!

هیچی دیگه رفتم رساله رو ورق زدم,

دیدم نوشته: المَحاسِنُ زینَتُ الرَجُل.... :| 

در سایت اندروید مارکت ، زیر یه برنامه ، یه پسری کامنت زده بود : این برنامه خییلی خوبه من برای " آیفونم " دانلودش کردم ، حال میکنم باهاش ...؟!؟!؟!!!!!!! خوب برادر من قپی میای یه نیم نگاه هم به شعور مردم داشته باش ..... یا حداقل از آندروید خجالت بکش اسم رقیبش رو جلوش میاری ................. 

مَــــــــــــــــــــــــــــــــــله…؟!!.


.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

تلفن جواب دادن منشى های ایرانی 

شما یادتون نمیاد بزرگترین خلاف ما زمان مدرسه داشتن گام به گام بود!


از اختلاس هم جرمش بیشتر بود ! 

وقتی به مشکلاتم فکرمیکنم میخوام خودکشی کنم :( . .


ولی وقتی یادم میاد استقلالی نیستم مشکلاتو فراموش میکنم و از خدا تشکر میکنم ;)) 

هیچی به اندازه پس گردنی زدن به یه پسر بچه 14-15 ساله ی با ادب واسه تمدد اصاب مفید نیس!


کیا موافقن ؟ 

دیشب خسته کوفته از بیرون اومدم لم دادم رو مبل 
به خواهرم گفتم داداشی رو دوست داری
گفت اره خیلی دوستت دارم

گفتم برو یه لیوان آب برای داداشی بیار
میگه نه دیگه اونقدرم دوستت ندارم
پاشو برو خودت بیار
یعنی من چی بگم خودمو بکشم یا اونو یا هردوتامون رو ????

میدونی فرق من با برف چیه ؟
.
.
.
.
.
.
.
.


برف میاد و به زمین می شینه ، ولی من همین جوری هم به دل میشینم ...
 

یکی از بچه ها روایت میکرد:
رفته بودم سربازی، روز اول نشوندنمون رو زمین...
جناب سروان داد زد : کی اینجا لیسانس ریاضی داره؟!!
منم با ذوق و شوق دستمو بردم بالا گفتم : من جناب!!!
گفت : پاشو اینا رو بشمار!!!!: 

یکی از بچه ها روایت میکرد:
رفته بودم سربازی، روز اول نشوندنمون رو زمین...
جناب سروان داد زد : کی اینجا لیسانس ریاضی داره؟!!
منم با ذوق و شوق دستمو بردم بالا گفتم : من جناب!!!
گفت : پاشو اینا رو بشمار!!!!: 

آقای محترمی که میبینی دوس دخترت جواب تماست رو نمیده،دلیل نمیشه فک کنی در حالت خیانت به شماست...شاید گوشیش رو خونه اون یکی دوس پسرش جا گذاشته :| 

داشتم توی یه خیابونی رد میشدم همینطور که میرفتم اون طرف خیابون دختره یه جیغی کشید

من : سریع پریدم طرف دخدره خانوم چیزی شده؟؟؟

دختره : نه

من : پس چی شد؟؟؟

دختره : توروخدا بیا زیر درخت این گربه چقدر نازه

:|

ای خدا شکرت دختر نشدیم 

اون وختا میگفتیم بابا ما رو ببر سینما.


میگفت بریم سینما بگیم چی؟

مام میگفتیم خب راست میگه بریم سینما بگیم چی؟

فک میکردیم حتما باید چیزی بگیم !

:|