مترجم سايت

تا وقتی جوجه ای...
 
خـــــنـــــد^ه^ بـــــازار
شادمانی همه جا پشت در است ، در گشودن هنر است...!
 
 
چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 دو تا جوجه از بچگی عاشق هم بودن اما. . . بزرگ شدن دیدن هر ۲ تا خروسن ، نتیجه اخلاقی : تا وقتی جوجه ای عاشق نشو. . . !



چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 وقتی ” سگ ” می شیم هیشکی دوستمون نداره !

ولی وقتی ” خر ” می شیم همه عاشقمون می شن !

چرا انقدر بین حیوانات فرق میزارید؟

 


چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 دوس دارم یه روز انقد پولدار بشم که وقتی رانی میخورم؛
اون تیکه آخر آناناس که ته قوطی گیر میکنه, واسم مهم نباشه....!



چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 برای اینکه شکست نخورید هرگز تلاش نکنید!

« خواجه گشاد الدین ایرانی »



سه شنبه 31 مرداد 1398برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

تصاویر زیبا سازی وبلاگ www.20Tools.com

اگه اولین باره که به وب ما میاین لطفا مطالب زیر رو کامل بخونید :


 توصیه من به کسایی که اولین باره به وب ما میان اینه که تمام مطالب قبلی  " آرشیو و موضوعات مطالب " رو بخونن !


برای تبادل لینک به ابزار تبادل لینک اتوماتیک در قسمت " پیوندها " ی وبلاگ مراجعه کنید!

اگه با تبادل بنر هم موافقید بهم بگید....!


برای دریافت آدرس جدید وبلاگ در صورت فیلتر شدن ؛ و ارسالجدیدترین مطالب طنز به ایمیل شما لطفادر خبرنامه عضو شوید (حتما حتما این کار رو انجام بدید)


برای اینکه بعضی از مطالبی که مخصوص اعضا است رو ازدست ندید ؛حتماعضو سایت بشید...!

اعضا میتونند مطالبشون رو در قسمت نظرات برای ماارسال کنند تا مطالب با اسم خودشون به نمایش دربیاد...!


وب من هر روز  آپ میشه پس وقتی یه بار اومدی اینجا مشتری همیشگی ما میشی دیگه دنبالت نیام که بگم آپم...هر وقت اومدی نت عین بچه آدم یه سری هم اینجا میزنی !

 

 

  منتظر نظرات خوبتون هستم!

 

 

 آدرس خنده بازار:

 

WWW.AS2012.LXB.IR 

 

برادر من ! خواهر من ! با شعور !

 نظر تبلیغاتی نذاااااااااار ....! Yell

(اعصاب واسه آدم نمیذارند...!!!)



سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

  الان شما اگه همینطوری بیکار هم نشسته باشید تو خونه ؛
از نظر پدر و مادرتون، بچه همسایه یا بچه فامیل بهتراز شما بیکار میشینه...!!!

پدر و مادره ما داریم؟



سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

اینایی که وقتی میشینن تو ماشین حاضرن ۴۵ دقیقه کمربند ایمنی رو بگیرن تو دستشون ولی این کمربند رو نبندن
کلا آدمای صبورین !

 


شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 اینایی که با موبایل بهشون زنگ میزنی و یهو قطع میشه وسطش... بعد دوباره زنگ میزنی میبینی
اشغاله، میفهمی اون داره تو رو میگیره...بعد یه کم صبر میکنی اون زنگ بزنه هیچ خبری نمیشه،
میفهمی اون زنگ زده دیده اشغاله فهمیده تو داری زنگ میزنی صبر کرده تو زنگ بزنی...
بعد تو دوباره زنگ میزنی میبینی اشغاله...
میفهمی صبرش تموم شده و تصمیم گرفته خودش زنگ بزنه....دوباره صبر میکنی و همین طوری این
داستان ادامه داره....
خو لامصب میبینی که من زنگ زدم از اول! قطع شد صبر کن خودم میگیرم چرا رو اعصاب خودت و خودم
رژه میری ؟؟



شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 

واسه شما هم اینطوری بود ؟



جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 پیرمرد به همسرش گفت بیا به یاد گذشته های دور، به محل قرارمان در جوانی برویم. من میروم تو کافه منتظرت می مانم و تو بیا سر قرار. بعد بنشینیم و حرفای عاشقانه بزنیم.

پیرزن قبول کرد.
فردا پیرمرد به کافه رفت، دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیامد!
وقتی به خانه برگشت دید پیرزن توی اتاق نشسته و گریه می کند.
ازش پرسید چرا گریه میکنی؟
پیرزن اشکهایش را پاک کرد و گفت:
بابام نذاشت بیام…
 



چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

این پسرهایی هستن که ابرو برمیدارند...
ناخن بلند میزارند...
موهاشونو مش می کنند...
گوشواره هم میندازند...
اینا ماه رمضون ۳۰ روز روزه میگیرن یا ۲۳ روز ؟؟!

 



چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 یک ایرانی قبل از افطار

(‘.’)
\].[/
_/ \_

و

.

.

.
بعد از افطار

_(‘.’)_
\( . )/
_!/ \!_

 


سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

روزی دوستی از من پرسید فلسفه خرییت چیست، جواب من این بود: ...

+ ادامه مطلب



ادامه مطلب ...


سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 جک جدید

موقع خواب مامانم به بابام گفت اون گوشی منو میدی.
بابام : گوشیت رو کجا گذاشتی ؟
مامانم : بالا سرت !
بابام : خوب چرا بالا سر خودت نذاشتی ؟
مامانم : آخه میگن امواجش سرطانزاست !
یعنی عشقه که میچکه !!!



سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 هشدار جدی به دختران مجرد ایرونی...

به زودی دختران چینی با مهریه کم وارد کشور میشوند::

۱_س.م.ی.ه.شان جان هو: ۲ سکه بهار آزادی. دکترای هوا فضا
۲_س.ک.ی.ن.ه.تانگ یوشوآ: یک سکه بهار آزادی. بابا ننه پولدار. مطیع و سر به راه تضمینی
۳_ر.ق.ی.ه.سان شی مون: ۴سکه بهار آزادی با د.خ.ت.ر خاله اضافه
۴_ص.غ.ر.ی.جین هونگ: ۲سکه بهار آزادی.صاحب آپارتمان شخصی در پکن
۵_ع.ف.ت. جینگ مین: ۳سکه بهار آزادی.تک فرزند. مادر مرده
۶_ح.ب.ی.ب.ه. اون چون: ۵سکه بهار آزادی با ارائه رضایت قبلی جهت زن دوم



سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 دختر: عسیسم؟ عجقم؟! خوجملم!
واسه ولنتاین چی چال قلاله بکنیم؟
پسر: قراره با هم فارسی کار کنیم!



سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 دخترایی که تا حالا موفق نشدن شوهر پیدا کنن بخونن… . . . .

با توجه به تحریم های جدید و تاثیرات اون بر قیمت سکه و طلا تا اطلاع ثانوی خبری از شوهر نیست…
بشینید درستون رو بخونید فعلا، که شاعر میگه:
چو هرگز نیابی نشانی ز شوی ،،،، ز گهواره تا گور دانش بجوی



یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 یک دانشجوی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود

بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد
.
.
.
اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد.
بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه

روزها ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت ” من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت
“اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن.
.
.
ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.
.
.
چهار سال آزگار کذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!
.
.
نتیجه اخلاقی این ماجرا. .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پسرهای دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.

داستان عاشقانه



شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

از چی بگم برات ؟
انتظار داری چه چیزی از جیب من در آد ؟
جز یه کاغذ سفید پاره ؟
خب آره رفیق 
تقلب توشه ولی باخودکار سفید ! …
تو هم مثل منی کم درد نداری ، درد اصلیت اینه که علاقه ای به درس نداری .
من کسی نیستم با این امتحانا دردم بگیره ولی این نمره ها رو کی میخواد گردن بگیره

 

 



شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 ../upload/6/0.558157001286550536_2b0x5tk0jlvfz8ievorq.jpg
وقتی کسی را دوست دارید ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیا ست .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوا ر است .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هرکاری بزنید .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، هر چیزی را که متعلق به اوست ، دوست دارید .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، در مواقعی که به بن بست می رسید ، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، واژه تنهایی برایتان بی معناست .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، آرزوهایتان آرزوهای اوست .

 

وقتی کسی را دوست دارید ، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید .

 

به راستی دوست داشتن چه زیباست ،این طور نیست... ؟



شنبه 22 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

مراحل مختلف دانشجویی در ایران + ادامه مطلب



ادامه مطلب ...


شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

روش های جزوه گرفتن +ادامه مطلب
 



ادامه مطلب ...


شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری…

 



ادامه مطلب ...


جمعه 20 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 

5صبح: ديدن روياي شاهزاده سوار بر اسب در خواب…..:girl_sigh:

6 صبح: در اثر شكست عشقي كه در خواب از طرف شاهزاده مي خوره از خواب مي پره .:27:

7صبح: شروع مي كنه به آماده شدن . آخه ساعت 12 ظهر كلاس داره!!!!!!!!batting eyelashes

8 صبح: پس از خوردن صبحانه مفصل (علي رغم 18 كيلو اضافه وزن) شروع مي كنه به جمع آوري وسايل مورد نياز: جوراب و مانتو و كيف و لوازم آرايش و لوازم آرايش و لوازم آرايش و لوازم آرايش و…:pinkglassesf:

9صبح: آغاز عمليات حساس زير سازي بر روي صورت (جهت آرايش):1:

10 صبح: عمليات زيرسازي و صافكاري و نقاشي همچنان با جديت ادامه دارد .time out

11 صبح: عمليات آرايش و نقاشي و لنز كاري و فيشيل و فوشول با موفقيت به پايان مي رسد و پس از اينكه دختر خودش رو به مدت نيم ساعت از زواياي مختلف در آيينه بررسي كرد و مامان جون 19 تا عكس از زواياي مختلف ازش گرفت، به اميد خدا به سمت دانشگاه ميره .thumbs up

12 ظهر: كلاس شروع شده و دختره وارد كلاس ميشه تا يه جاي خوب برا خودش بگيره . ( جاي خوب تعابير مختلفي داره . مثلا صندلي بغل دستي پولدارترين پسر دانشگاه - صندلي فيس تو فيس با استاد: در صورتي كه استاد كم سن و سال و مجرد باشد و … ):5:

1 ظهر: وسط كلاس موبايل دختر مي زنگه و دختر با عجله از كلاس خارج ميشه تا جواب منيژه جون رو بده. و منيژه جون بعد از 1.5 ساعت كه قضيه خواستگاري ديشبش رو + قضيه شكست عشقي دوست مشتركشون رو براش تعريف كرد گوشي رو قطع مي كنه. اما ديگه كلاس تموم شده .hee hee

2 ظهر: كلاس تموم شده و دختر مجبوره از يكي از پسراي كلاس جزوه بگيره. توجه داشته باشين دختر نبايد از دخترا جزوه بگيره. آخه جزوه دخترا كامل نيست!!!!!!!!!!!:32:

3 ظهر: دختر همچنان در جستجوي كيس مناسب جهت دريافت جزوه!!!!!:flowerysmile:

4عصر: دختر نا اميد در حركت به سمت خانه.sigh

5 عصر: يكدفعه ماشين همون پسر پولداره كه جزوه هاشم خيلي كامله جلوي پاي دختره ترمز مي كنه و ازش مي خواد كه برسونتش.:*:84:*:

6 عصر: دختر به همراه شاهزاده روياهاش در كافي شاپ گل زنبق!!! ميز دوم. به صرف سيرابي گلاسه.:6qwup3:

7 عصر: دختر ديگه بايد بره خونه و پسر تا دم خونه مي رسونتش. :winksmiley02:

8 غروب: دختر در حال پياده شدن از ماشين اون پسره: راستي ببخشيد جزوه تون كامله؟؟؟ امروز انقدر از عشق سخن گفتي مجالي براي تبادل جزوه نموند. و جزوه رو از پسر مي گيره.:consoling1:

9 شب: دختر در حال چيدن ميز شام در خانه سه تا ظرف چيني گل سرخي جهيزيه مامانش رو ميشكونه (از عواقب عاشقي):smil4337dd8b9eb25:

10شب: دختر در حال تفكر به اينكه ماه عسل با اون پسره كجا برن ؟؟!!؟!؟!؟!؟!:girl_sigh:

2شب: دختر داره خواب ميبينه رفته ماه عسل.dancing

5 صبح: دختره بيدار ميشه و ميبينه اون پسره sms داده كه: براي نامزدم كلي از تو تعريف كردم. خيلي دوست داره امروز با من بياد دانشگاه ببينتت!!! و امروز دختر بايد كمي زودتر به دانشگاه برود. شايد جاي مناسب تري در كلاس نصيبش شد!!!!!!!!!!!!!:32:

 

دخترا لطفا خودشون رو كنترل كنند...

 و

 24 ساعت از زندگي پسرا


و پسرا

8 صبح: تو رخت خواب…..yawn

9 صبح: يكم وول ميخوره  يه لنگه از پاشو از زير پتو ميده بيرون كفش هاي مارك دارش هنوز پاشه از پارتي ديشب اومده زحمت در آوردنشم نكشيده….:6qwup3:

10 صبح: مامان در و باز ميكنه ميبينه پسرش خوابه(الهي مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش كاراي پايان نامه اش رو ميديده گناه داره صداش نكنم يكم ديگه بخوابه!)praying

11 صبح : از جا ميپره سمت دستشويي………….(اگه نه كه باز خوابه)not worthy

12 صبح يا ظهر: موبايلشو ميبينه 99 تا ميس كال  199 تا اس ام اس سرش گيج ميره سونيا - رزا- سارا-بهناز -نازي-ژيلا- الناز- بيتا و………اقدس و شوكت هم آخرياشن اوه باز زنگ ميخوره؟ سايلنت بهترين راه حله!:261:

ميشه يه ساعت ديگه هم خوابيد!

1 ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم  علي جان بيدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف مي كنيا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهاي شمشيريت بره ….علي جاااااان عللللللللللللي (پتو رو ميكشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم  پاشو ديگه پرتش ميكنه:32:

2 ظهر:ماماااااااااااااان …..ناهار:*:84:*:

3 ظهر:مامااااان جورابام كو؟oh go on

4عصر: مامااااااااااان ….سوييچ؟؟hee hee

5 عصر: اولين اتو…(مسافركشي صلواتي پسرا بيشتر برا ثوابش اين عمل انسان دوستانه رو انجام ميدن):2:

6 عصر:به دستور مامان ميره دنبال آبجي كوچيكه كلاس زبان البته اين كار هم فقط از روي علاقه به خواهر انجام ميده نه براي ديد زني چشم ها مثل چراغ پليس ميگرده كه كسي از قلم نيوفته البته اين كار هم براي نظارت و حس انسان دوستي انجام ميده و فقط كافيه يك پسر 10 ساله بياد بيرون از كلاس خواهر پشت كنكوريشو خفه ميكنه كه ..آره كلاس مختلطه تو هم اين همه كلاس حتما بايد بياي اينجا! حالا باشه خونه حسابتو ميرسم به ليدا بگو بياد برسونيمش دير وقته زشته..(داداش آخه اون كه خونه اش 2ساعت با ما فاصله است….امان از اين خواهر ها كه درد برادراشونو نمي فهمن نمي دونن برادر ضون بيچاره كمك و امداد…):31:

7 عصر: ليدا خانم شما تشنه تون نيست آبجي؟ تو چي؟ با يه آب زرشك چطورين؟
(زود خودش ميخوره دوتا هم مياره ميده به خواهرش و ليدا جون سريع راه ميوفته يه ترمز شديد كه ليدا جان نيازمند به دستمال كاغذي علي آقا هم كه نقشه اش گرفت دستمال حاوي شماره موبايل رو تقديم ميكنه ….)با يه عالمه شرمندگي ليدا كه خشكش زده ترجيح ميده با مانتوش پاك كنه …
:pinkglassesf:

8 غروب: دم خونه ليدا و لحظه فراق ….چه زود دير مي شود….!!!:44:

9 شب: آقا اين خانم برسونين به اين آدرس. با آژانس خواهرو پيچوند…..:41:

10شب: يه مهموني كوچيك طرفاي كامرانيه خيلي خلوت فقط از دور شبيه تظاهرات ميمونه…hee hee

2شب:مادر كجا بودي؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر براي پايان نامه ات زحمت ميكشي ديگه جون نمونده برات بيا يه لقمه غذا بخور جون بگيري؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو ميشه (مادر: الهي مادرت بميره باز بي غذا خوابيد خدا لعنت كنه هر چي دانشگاه بچه هاي مردم اسيرن برا يه درس هر شب تحقيق!!!)drooling

 

 



سه شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 1- یهو نگاه میکنی می بینی خانوادت که 3 نفر بیشتر نیستن 5 خط موبایل دارن!

{بقیش در ادامه مطلب...}



ادامه مطلب ...


سه شنبه 18 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد

به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه

اما اون توجهی به این مساله نمیکرد

آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست. من جزومو بهش دادم

بهم گفت

”متشکرم”


میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم
من عاشقشم
اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم

تلفن زنگ زد
خودش بود
گریه می کرد
دوستش قلبش رو شکسته بود
از من خواست که برم پیشش
نمیخواست تنها باشه
من هم اینکار رو کردم

وقتی کنارش نشسته بودم، تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس، خواست بره که بخوابه، به من نگاه کرد و گفت

”متشکرم ”

روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت

”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد”

من با کسی قرار نداشتم

ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم، درست مثل یه “خواهر و برادر”. ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی، ایستاده بودم، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود

آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم

به من گفت

”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ”

یه روز گذشت ، سپس یک هفته، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید

من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره

میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد، و من اینو میدونستم، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی، با وقار خاص و آروم گفت

تو بهترین داداشی دنیا هستی، متشکرم

میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم. من عاشقشم

اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم

نشستم روی صندلی، صندلی ساقدوش، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد

با مرد دیگه ای ازدواج کرد

من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه

اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم. اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت

”تو اومدی ؟ متشکرم”



سالهای خیلی زیادی گذشت

به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود

” تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمی‌دونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره


ای کاش این کار رو کرده بودم …………….



سه شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

When U Were 15 Yrs Old, I Said I Love U...
U Blushed.. U Look Down And Smile

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...

When U Were 20 Yrs Old, I Said I Love U...
U Put Ur Head On My Shoulder And
Hold My Hand...
Afraid That I Might Dissapear...

وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم

سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی

When U Were 25 Yrs Old, I Said I Love U...

U Prepare Breakfast And Serve It In Front Of Me

And Kiss My Forhead

N Said :"U Better Be Quick, Is's Gonna Be Late.."

وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..

صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی  ..پیشونیم رو بوسیدی و

گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه

When U Were 30 Yrs Old, I Said I Love U...
U Said: "If U Really Love Me, Please Come
Back Early After Work.."

وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری

.بعد از کارت زود بیا خونه

When U Were 40 Yrs Old, I Said I Love U...
U Were Cleaning The Dining Table And Said
: "Ok Dear,
But It's Time For
U To Help Our Child With His/Her Revision.."

وقتی  40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم

تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری

تو درسها  به بچه مون کمک کنی

When U Were 50 Yrs Old, I Said I Love U..
U Were Knitting And U Laugh At Me

وقتی  که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم  تو همونجور که بافتنی می بافتی

بهم نکاه کردی و خندیدی

When U Were 60 Yrs Old, I Said I Love U...
U Smile At Me

وقتی  60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی...

When U Were 70 Yrs Old. I Said I Love U...
We Sitting On The Rocking Chair With Our
Glasses On..

I'M Reading Your Love Letter That U Sent To Me 50 Yrs Ago..
With Our Hand Crossing Together

وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود

When U Were 80 Yrs Old, U Said U Love Me!
I Didn't Say Anything But Cried...

وقتی  که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..

نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد

That Day Must Be The Happiest Day Of My Life!
Because U Said U Love Me !!!

اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری

to tell someone how much you love,
how much you care.
Because when they're gone,
no matter how loud you shout and cry,
they won't hear you anymore

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری

و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی

چون زمانی که از دستش بدی

مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی

او دیگر صدایت را نخواهد شنید...



سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

به نام خدا

دختری کنجکاو میپرسید:

ایها الناس عشق یعنی چه؟

دختری گفت: اولش رویا

آخرش بازی است و بازیچه


مادرش گفت: عشق یعنی رنج

پینه و زخم و تاول کف دست

پدرش گفت: بچه ساکت باش

بی ادب! این به تو نیامده است



رهروی گفت: کوچه ای بن بست

سالکی گفت: راه پر خم و پیچ

در کلاس سخن معلم گفت:

عین و شین است و قاف، دیگر هیچ



دلبری گفت: شوخی لوسی است

تاجری گفت: عشق کیلو چند؟

مفلسی گفت: عشق پر کردن

شکم خالی زن و فرزند



شاعری گفت: یک کمی احساس

مثل احساس گل به پروانه

عاشقی گفت: خانمان سوز است

بار سنگین عشق بر شانه

شیخ گفتا:گناه بی بخشش

واعظی گفت: واژه بی معناست

زاهدی گفت: طوق شیطان است

محتسب گفت: منکر عظما ست



قاضی شهر عشق را فرمود

حد هشتاد تازیانه به پشت

جاهلی گفت: عشق را عشق است

پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت



رهگذر گفت: طبل تو خالی است

یعنی آهنگ آن ز دور خوش است

دیگری گفت: از آن بپرهیزید

یعنی از دور کن بر آتش دست

چون که بالا گرفت بحث و جدل

توی آن قیل و قال من دیدم

طفل معصوم با خودش می گفت:

من فقط یک سوال پرسیدم!



سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

www.taknaz.ir نتایج اخلاقی ازدواج کردن آقایون (طنز)

 

 

قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید
نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه
بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه
نتیجه اخلاقی : معتبر شدن
قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت
بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت
نتیجه اخلاقی : تقویت معده
قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث
بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت
نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن
قبل از ازدواج : دید و بازدید از اماکن تفریحی
بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم
نتیجه اخلاقی : صله رحم
قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره
بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف
نتیجه اخلاقی : همدردی با مردها
قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از پاپا
بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم
نتیجه اخلاقی : مستقل شدن
قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر
بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و گوشت
نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی
قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارک سر کوچه
نتیجه اخلاقی : امنیت کامل....



دو شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi
+18

Very Hot People +18 +18 +18

HOT hot HOT  HOT hot HOT    HOT hot HOT HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT 
HOT hot HOT  HOT hot HOT   HOT hot HOT HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT 

HOT hot HOT  HOT hot HOT   HOT hot HOT HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT 
HOT hot HOT  HOT hot HOT   HOT hot HOT HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT 
HOT hot HOT  HOT hot HOT  V   HOT hot HOT HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT

HOT hot HOT  HOT hot HOT   HOT hot HOT HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT 
HOT hot HOT  HOT hot HOT   HOT hot HOT HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT 
HOT hot HOT  HOT hot HOT   HOT hot HOT HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT  
HOT hot HOT  HOT hot HOT   HOT hot HOT HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT  HOT hot HOT

 

زدیم به سیم آخر  عکس ها در ادامه مطلب...

 



ادامه مطلب ...


دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

دردنیای بچه ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم برنده هست ...

ولی در دنیای بزرگتر ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم بازنده است …

سیگار هم کامش را که داد ، زیـر پا ، لِه اش می کنیم … 



شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 پاك ماندن در فساد

آب ماندن در دمای انجماد

در حقيقت

عشق يعنی سادگی

در كمال برتری افتادگی



شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 انسانهای بزرگ درباره عقايد سخن می گويند.

انسانهای متوسط درباره وقايع سخن می گويند.

انسانهای كوچك پشت سر ديگران سخن می گويند.

************************

انسانهای بزرگ درد ديگران را دارند.

انسانهای متوسط درد خودشان را دارند.

انسانهای كوچك بی دردند.

************************

 

انسانهای بزرگ عظمت ديگران را می بينند.

انسانهای متوسط به دنبال عظمت خود هستند.

انسانهای كوچك عظمت خود را در تحقير ديگران می بينند.

 

************************

 

انسانهای بزرگ به دنبال كسب حكمت هستند.

انسانهای متوسط به دنبال كسب دانش هستند.

انسانهای كوچك به دنبال پول هستند.

 

************************

 

انسانهای بزرگ به دنبال طرح پرسشهای بی پاسخ هستند.

انسانهای متوسط پرسشهايی می پرسند كه پاسخ دارند.

انسانهای كوچك می پندارند پاسخ همه پرسشها را می دانند.

 

************************

 

انسانهای بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند.

انسانهای متوسط به دنبال حل مسئله هستند.

انسانهای كوچك مسئله ندارند.

 

************************

 

انسانهای بزرگ سكوت را برای سخن گفتن برمی گزينند.

انسانهای متوسط گاه سكوت را بر سخن گفتن ترجيح می دهند.

انسانهای كوچك با سخن گفتن بسيار ، فرصت سكوت را از خود می گيرند.

 



جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت:
ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد :
مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... خجالت نمی کشی؟ ...

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم

مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ... 



چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, :: ::  نويسنده : Ali Sadeghi

 خدایم را دوست دارم و باوفاتر از او سراغ ندارم ،

به رسم همین وفاداریست که کسانی را که دوست دارم به او می سپارم ...

تو را هم به او می سپارم...


 



درباره وبلاگ


به قول فامیل دور :
شادمانی همه جا پشت در است ، در گشودن هنر است...!
************
خسیس بازی در نیار....!
دوست دارم نظرت رو در مورد پست هام بدونم...!
پيوندهاي روزانه
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خـــــنـــــد^ه^ بـــــازار و آدرس as2012.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تماس با ما

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید


آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 127
بازدید دیروز : 49
بازدید هفته : 250
بازدید ماه : 812
بازدید کل : 168181
تعداد مطالب : 945
تعداد نظرات : 847
تعداد آنلاین : 1

« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by ParsTools




Future Google PR for as2012.loxblog.com - 3.28

.

چت روم

.



سرگرمی نمکی

 
 
 
با کليک بر روي +1 ما را در گوگل محبوب کنيد
td width= target=